جدول جو
جدول جو

معنی چشم نهاده - جستجوی لغت در جدول جو

چشم نهاده
کسی که به چیزی نظر داشته باشد، آنکه پیوسته به کسی یا چیزی نگاه کند
تصویری از چشم نهاده
تصویر چشم نهاده
فرهنگ فارسی عمید
چشم نهاده
(چَ / چِ نِ / نَ دَ / دِ)
کسی که چشم بر چیزی نهاده باشد: و برادرزاده ای داشت درویش بود اما توانا و چشم بر مال عم نهاده. (قصص الانبیاء ص 118). رجوع به چشم نهادن شود
لغت نامه دهخدا
چشم نهاده
کسی که چشم بچیزی دوخته باشد
تصویری از چشم نهاده
تصویر چشم نهاده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چشم نهادن
تصویر چشم نهادن
به کسی یا چیزی چشم داشتن و منتظر بودن، نگاه کردن و مراقب بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشم نهان
تصویر چشم نهان
بینش آگاهانه و توام با خرد، چشم بصیرت، برای مثال به چشم نهان، بین نهان جهان را / که چشم عیان بین نبیند نهان را (ناصرخسرو - ۱۰)
فرهنگ فارسی عمید
(کَ دَ / دِ کَ دَ)
مواظب و مراقب بودن. در اصطلاح عوام، پاییدن. وقوع امری یا حادثه ای را منتظر بودن: همیشه چشم نهاده بودی تا پادشاهی بزرگ و جبار بر چاکری خشم گرفتی. (تاریخ بیهقی) ، دیده بکسی یا چیزی دوختن. رجوع به چشم نهاده شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مِ نِ / نَ)
چشم باطن. دیدۀ دل. مقابل چشم عیان که چشم ظاهر باشد:
بچشم نهان، بین نهان جهان را
که چشم عیان بین نبیند نهان را.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
تصویری از چشم نهادن
تصویر چشم نهادن
مواظب بودن مراقب بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشم نهادن
تصویر چشم نهادن
((~. نَ دَ))
مواظب بودن، مراقب بودن
فرهنگ فارسی معین
منتظرماندن، انتظار کشیدن، چشم به راه بودن
فرهنگ واژه مترادف متضاد